این روزا
نمیدونم چرا همه چیز سخت درست میشه .
اونم با این مرد کم طاقت و بی حوصله..
هنوز نتونستیم ماشین خوب پیدا کنیم .
امروزم یه مورد خوبشو از دست دادیم .
چقدر دلم گرفته ..
اصلا دوست ندارم فعلا خانواده همسرو ببینم ..
بس که استرس وارد میکنن و تحت فشارمون میذارن..
شاید باور نکنید ولی تنها کسی که از اون طرفیا خیلی خوب رفتار میکنه همون حاجی هست ، (ما سوژه شدیم واقعا ) هروقت حرف ماشین میشه نه دخالت میکنه ، نه پاپیچ میشه و نه به جای ما تصمیم میگیره .. فقط با آرامش تاییدمون میکنه ینی که میفهمه خودمون بالغ و عاقلیم و داریم تلاشمونو میکنیم ..
ناگفته نماند که مادر و خواهر همسر قراره یه مبلغی کمک کنن که پولمون بیشتر بشه بلکه ماشین بهتری گیر بیاریم و ازشون ممنونم .. ولی خب دلیل نمیشه که مدام گیر بدن و استرس وارد کنن که زود باشین و این حرفا ..
از اینطرفم من واقعا توی خانواده خودم دست تنهام و اگه ماشین بابا و خود همسر نباشن هیچ کاریم پیش نمیره .. چون داداش ساعت کاریش خیلی زیاد شده و دیگه وقت سر خاروندن نداره ، بقیه اقوامم که دورادور دنبال کارم هستن و نمیتونن بیشتر از این وقت بذارن واسم ..
یه وقتایی از خستگی یه مورد انتخاب میکنیم که تموم شه بره ولی داداش نمیذاره ، البته کارش عقلانیه چون ایراد داره بیشتر وقتا اون ماشین ، ولی خب خسته ایم دیگه .. چیکار کنیم !؟
گفتم که فروشنده ها هم تخفیف بده نیستن .. اصلا به وضعی گرفتار شدیم که نگو ..
خدا خودش کمک کنه واقعا ..
برا شب یلدا هم هردو طرف دعوت شدیم ، اما چون همسر به احتمال زیاد شیفته ، من میرم طرف خانواده خودمون و اینبار احتمالا با خانواده پدری هستیم چون روزش سالگرد عمه ست و شبشم خانواده عمو کوچیکه دعوتمون کردن .
کاش ماجرای ماشین حل میشد تا دغدغه کمتری داشتم ..
- ۰۲/۰۹/۲۹