خاطرات
سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۵۶ ق.ظ
ساعت از نیمه گذشته و منم و بیخوابی و یک عالمه حرف ..
حرفایی که الان بیشتر از همیشه نیاز به نوشتنشون دارم ولی زمان اجازه تایپ کردنشونو نمیده..
و این اولین شبی نیست که دچار چنین شرایطی میشم و بناچار همون خواب پریشون رو انتخاب میکنم، بلکه فرداش بهتر باشم تا بتونم بنویسم اما ... هم میل نوشتنم کم میشه ، هم دوباره گرفتار محدودیت زمان میشم ..
بهرحال چاره ای نیست .. باید رفت ..
پ.ن
_ دخترک ازم میپرسه آیا منم زمانی دفتر خاطرات داشتم ؟
جواب میدم آره .. اون روزا که کامپیوتر و لپ تاب و گوشی ای در کار نبود ، منم دفتر خاطرات داشتم ..
بعد لبخند میزنم و غرق در فکر میشم ...
حس میکنم اغلب وبلاگ نویسا ، کانال نویسا و بلاگرا هم یه زمانی دفتر خاطرات داشتن ..
نمیدونم ..
انگار نوشتن حال آدمو خوب میکنه ..
- ۰۳/۰۱/۱۴