مهمونی
جمعه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۸:۵۵ ق.ظ
مهمونا دیروز از صبح اومدن .. ینی همسر رفت دنبالشون و آوردشون ..
مریم و دخترش ..
شبم پیمان اومد ..
مادر همسر هم که خونه آقابزرگ بود و نبود ..
همه چیز خوب بود خداروشکر
صبح قبل از اومدن مهمونا ، فاطمه باهام کار داشت و یکم چت کردیم . نمیدونستم بهش تعارف کنم یا نه .. که دیدم اگه نگم درست نیست .. میدونستم اونم میخواد بره خونه آقابزرگ ، برا همین تعارفی زدم و گفتم اگه نمیره اونجا ، بیاد خونه ما که تشکر کرد و گفت نه و باید بره اونطرف ..
فعلا ظاهراً همه چی مرتبه ..
انشالله در باطن و پنهانم همینطور باشه ..
توکل بخدا ..
- ۰۳/۰۲/۰۷