تغییر
همسر واقعاً از جهاتی تغییر کرده و من اینو مدیون مستقل زندگی کردنمون هستم .
میتونم بگم دیگه دارم اولویت اول زندگیش میشم و هرچقدرم که به خانوادش وابسته باشه ، نظرات و خواسته های من مهمتر شده واسش ..
نه اینکه زود قبول کنه و حرف حرف من باشه ، نه .. اما واقعا بهتر شده ..
مثلا همین بحرانی که توش افتادیم .. قبلاً تا مدتها بحث و دلخوری داشتیم .. ولی حالا اون سعی میکنه رضایتمو جلب کنه .. حتی اگه درست و حسابی به قول و وعده هاش هم عمل نکنه ، بی حرکت نمیمونه مثل سابق ..
قبلاً به زور اینکارو میکرد و چون مجبور بود ، همیشه بدخلقی میکرد .
الان اما بخاطر من حرکت میکنه .
و این همون سنگیه که مشاور میگفت بزرگ و سنگینه ولی میتونی تکونش بدی ، حتی اگه کند حرکت کنه ..
نمیدونم چقدر از خواننده های قدیمی واسم موندن .. بهرحال مقصر خودمم که خواستم کنج انزوا بمونم و فعلا بیرون نیام ( اون مزاحم لعنتی هم که مسببش شد رو نمیبخشم واقعا ) اما میدونم که همونایی که کنارم هستن ، این تغییرات رو خیلی خوب درک میکنن ..
و خدا رو شاکرم بابتش..
ای کاش خدا لطف میکرد و مسأله کار و خونه هم حل میشد تا کمتر نگرانی بکشم ..
ینی میشه ؟؟؟!!!!!
پ.ن
۱ _ نمیدونم از کجا یاد گرفته دخترک .. ولی هروقت کاری میکنه که باعث خندم میشه ، همون موقع که قهقهه میزنم ، برمیگرده میگه مامان نگفتم هیچکس مثل من نمیتونه تورو بخندونه !!!!!!!!
راستم میگه فسقل خانم خخخ
- ۰۳/۰۲/۲۳