حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

تغییر

يكشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۷:۵۲ ب.ظ

همسر واقعاً از جهاتی تغییر کرده و من اینو مدیون مستقل زندگی کردنمون هستم . 

میتونم بگم دیگه دارم اولویت اول زندگیش میشم و هرچقدرم که به خانوادش وابسته باشه ، نظرات و خواسته های من مهمتر شده واسش .. 

نه اینکه زود قبول کنه و حرف حرف من باشه ، نه .. اما واقعا بهتر شده .. 

مثلا همین بحرانی که توش افتادیم .. قبلاً تا مدتها بحث و دلخوری داشتیم .. ولی حالا اون سعی می‌کنه رضایتمو جلب کنه .. حتی اگه درست و حسابی به قول و وعده هاش هم عمل نکنه ، بی حرکت نمی‌مونه مثل سابق .. 

قبلاً به زور اینکارو میکرد و چون مجبور بود ، همیشه بدخلقی میکرد . 

الان اما بخاطر من حرکت می‌کنه .

و این همون سنگیه که مشاور می‌گفت بزرگ و سنگینه ولی میتونی تکونش بدی ، حتی اگه کند حرکت کنه .. 

نمی‌دونم چقدر از خواننده های قدیمی واسم موندن .. بهرحال مقصر خودمم که خواستم کنج انزوا بمونم و فعلا بیرون نیام ( اون مزاحم لعنتی هم که مسببش شد رو نمیبخشم واقعا )  اما می‌دونم که همونایی که کنارم هستن ، این تغییرات رو خیلی خوب درک میکنن .. 

و خدا رو شاکرم بابتش.. 

ای کاش خدا لطف میکرد و مسأله کار و خونه هم حل میشد تا کمتر نگرانی بکشم .. 

ینی میشه ؟؟؟!!!!! 

 

 

 

 

پ.ن 

۱ _ نمی‌دونم از کجا یاد گرفته دخترک .. ولی هروقت کاری می‌کنه که باعث خندم میشه ، همون موقع که قهقهه می‌زنم ، برمیگرده میگه مامان نگفتم هیچکس مثل من نمیتونه تورو بخندونه !!!!!!!! 

راستم میگه فسقل خانم خخخ 

 

 

 

 

 

  • ساره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی