حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

خیال

سه شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۳۴ ب.ظ

چرا همش تو فکرم این روزا ؟  چرا دوباره پناه بردم به دنیای خیال و رویا پردازی ؟ 

چون ..‌

هیچی .. 

فقط خوشبحال همه اونایی که مرد زندگیشون بجای اینکه تو خونه بیفته و چشمش به چندرغاز حقوق واریزیش باشه ، از اون همه اوقات زیاد بیکاری استفاده میکنه و  برای بیرون آوردن خانوادش از بحران و گرفتاری مالی تلاش میکنه .

 

آره .. 

عالم خیال بعضی وقتا پناه خوبیه برای فرار از واقعیت‌های سخت بیرونی .. 

 

 

پ.ن

_ خواهر دوباره سر خودشو شلوغ کرده .. و مامان هم به ناچار همراهش شده .. 

منم عملا هم صحبتی با هردو رو از دست دادم .. 

حالا قبلشم همه حرفامو نمیزدم بهشون .. 

ولی خب هرچند روز یکبار حداقل همو می‌دیدیم .. 

الان دیگه نمیشه .. 

و قشنگ این کمبود رو حس میکنم .. 

مخصوصا وقتایی که از همسر رنجیده م و دلم میخواد کنار خانوادم باشم تا حال و هوام عوض شه.. 

فامیلم هم که مثل خانوادم همیشه شلوغ و گرفتارن.. 

چی بشه که همه بتونن دورهم جمع شن .. 

بعد این برای من که رفت و آمدم با اونطرف هم باید سنجیده باشه ، دیگه سخت شده .. 

ینی در حال حاضر از نظر روحی شدیداً به یک دورهمی خانوادگی از طرف فامیل خودم نیاز دارم .. 

از اون دورهمی ها که از اولش خود واقعیمون هستیم و بدون رعایت مصلحت ها از ته دل میخندیم و مسخره بازی درمیاریم تا آخرش .. 

آخ اگه میشد ..

جالب اینجاست که فقط من نیستم که دلتنگ شدم و همه یکی یکی دارن اعتراف میکنن که  شارژ باطری انرژی خانوادگیشون کم شده و نیاز به جمع شدن دارن ، ولی خب انگار برنامه ها جور نمیشه دیگه .. 

تا قبلش من همش آخر هفته ها نبودم .. حالا بقیه گرفتار درس و امتحان بچه ها شدن .. 

خلاصه که نمیشه .. 

و من الان بی حوصله ترینم 

دخترک هم سرماخورده و حسابی گرفتار اون شدم .. 

 

 

 

  • ساره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی