حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

و س و ا س

جمعه, ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۴۸ ق.ظ

خوشبحال دخترک ، توی این دو روز خونه این و اون رفته و حسابی بازی کرده ، شبم تا رسیدیم ، رفت روی تختش و بیهوش شد از خستگی ! 

ولی من همینکه سرمو میذارم رو بالش ، ذهنم هوشیار میشه و تمام کردار و رفتارم مثل آینه میاد جلو چشمام ، اونم با جزییات کامل !! 

بعدش تازه خودخوریها و خودسرزنشیهام شروع میشه و ... 

هووووف .. 

اصلا یکی از علتای علاقه داشتنم به مطالعه آخرشب همینه .. که کمتر درگیر فشار ذهنی بشم .. وگرنه نابود میشم .. 

دیگه اگه ببینم زور اون هجوم افکار بیشتره ، یه مسکنی چیزی هم میخورم تا مغزم خودش خاموش شه.. .

شاید باورکردنی نباشه .. من واقعا از این فشار ذهنی فراری و بیزارم .. مثلا همین الانم که به نوشتن پناه آوردم بخاطر همینه .. که وقت بخرم .. چون به محض مواجه شدن با سکوت و سکون حمله ها شروع میشه .. ولی خب انگار برای دفعشونم قدرتی ندارم . 

نمی‌دونم .. 

شایدم باید از مشاور کمک بگیرم .. چون هرچی بیشتر میگذره ، بدتر میشم .. و ضعیف تر ..‌

 

 

  • ساره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی