دورهمی
بالاخره برنامه دورهمی جور شد و چند ساعتی با خانمای فامیل خودم دورهم جمع شدیم و وقت گذروندیم .
چقدر خوب بود و خوش گذشت ..
دلم برای بلند خندیدن و گپ و گفتگوهای تموم نشدنی تنگ شده بود .
همیشه همه اونقدر حرف دارن واسه گفتن و فرصت کامل تعریف کردن رو بهمدیگه نمیدن که وقت کم میاریم !! آخرشم یادمون میاد مثلا راجع به فلان موضوع مهم که قرار بوده حرف بزنیم ، نزدیم !
البته این محدود به خانما نمیشه و شور و انرژی زیادی در جریانه همیشه بین همه ..
فقط جالب بود که اونقدر به سکوت توی مهمونیای خانواده همسر عادت کرده بودم که اولش یکم اذیت شدم !!! آخه از همون بدو ورود سر و صدا ها در جریانه و حتی فرصت آماده شدن نداری
( به شوخی بهشون گفتم کاش رفته بودم مهمونیه خانواده همسر از دست صداهای شما ، که ریختن روی سرم )
ولی بعدش کم کم برگشتم به تنظیمات کارخونه و خودمم به جمعشون اضافه شدم خخ
با اینکه تقریبا زمان زیادی هم سرپا بودم و کمک میکردم به میزبان ، ولی حالم خوب بود دیگه .. خیلی خیلی نیاز داشتم به همچین جوی ..
الهی شکر
پ.ن
_ همچنان خبری از کار نیست و منتظریم ..
بابا میگه صبور باشین و اگه آقای فلانی گفته جور میشه ، بهش اعتماد کنید و منتظر بمونید .. توکل بخدا
_ فکر شروع مدرسه دخترک و مخارجش ، فکر بیمه ای که رد نشده و ...و ... نمیذاره آروم بمونم ..
خدا خودش کمک کنه
- ۰۳/۰۵/۱۷