حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

مشغولیات

يكشنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۳۰ ب.ظ

نیروهای کمکی رفتن و همسر اینا تنها شدن ، اونقدر حجم کار بالا بود که من و خواهر همسر هم دست به کار شدیم . 

شبا تا نیمه شب بیداریم و صبحا زود بیدار میشیم . 

این وسط کلاسای دخترک هم هست که مجبورم خودم مسئولیتشو قبول کنم . راهم دوره و وقت زیادی صرف رفت و آمد میشه ، واسه همین تنها فرصت استراحتمم از دست میره ، مثل امروز .. 

ینی در حال حاضر خسته ترینم و موندم چطوری باید تا آخر شب کار سالن و آشپزخونه رو به سرانجام برسونیم. !! 

گفتم یکم پناه بیارم خونه پدری و دمی استراحت کنم و بعد راهی بشم اونطرف که نشد .. اومدما ولی مامان نیست ، بابا هم بیرون دستش بنده و خونه ساکت و خالیه .. 

مادرشوهر هم زنگ زده که اگه میتونی زودتر بیا و بریم سراغ بقیه کارا ! 

در طول همه این سالها این سومین باریه که مادرشوهر بصورت مستقیم ازم کمک خواسته ! و این ینی واقعا مستأصل شده ..

پس چاره ای نیست و باید برم .. 

خدا کنه این سربالایی هم بگذره که جونی نمونده واسم !

 

  • ساره

نظرات (۱)

  • ما و تربچه مون
  • سلام عزیزم 

    خسته نباشی 

    خداقوت 

    چجوریه کارای تعمیراتی رو مگه میتونید خانوما انجام بدین؟

    پاسخ:
    سلام گلم ، ممنون عزیزم ، نه اون مردونه ها با خودشونه ، ما تمیزکاری ( جمع کردن گچ و سیمان و خاک و .. ، گرد گیری دیوار واسه رنگ و .. ) شستشو ، و اصل کاری ینی  رنگ کردن سقف و دیوارا  پا به پای اونا ( اونم چند دست مثلا سالن به اون بزرگی ) انجام میدیم .
    حتی کمک صاحبخونه هم وسیله جابجا میکنیم خخ

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی