خبری نیست
پنجشنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۵۳ ب.ظ
دیشب که اومدیم با مادر و خواهر همسر حرف زدیم ، زمان زیادی طول کشید حرفامون تا به نتیجه رسیدیم چطوری بگیم و چی بگیم .
ولی وقتی داماد خانواده اومد، اونقدر خسته و داغون بود که روی مبل خوابش رفت . ما هم چیزی نگفتیم .
امروزم که مشغول تعمیرکاری هستن . دیگه اینکه کی گفته بشه خدا میدونه ..
- ۰۳/۰۵/۲۵