صبر و درد
يكشنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۴۲ ق.ظ
میدونید چقدر حرف دارم بزنم ؟
ولی چون همش درددل و غم نامه ست ، خجالت میکشم از شما هم . جلو خودمو میگیرم و سکوت میکنم .
یکی میگفت تا دلم میشکنه خدا جوابمو میده ، هروقت دعا کردم خدا پاسخ داده ، هروقت یکی اذیتم کرده تاوانشو پس داده و ..
راست میگه .. خودم شاهد بودم یه جاهاییشو ..
یه جاهایی هم ذهنیت خودش به اوت سمتی رفته که دلش میخواسته ببینه ..
ولی خب همینکه داره نشونه ها رو میبینه ، قشنگه..
اما من ..
نمیدونم چه امتحانیه که ته نداره.. !
نمیدونم کجا دل کیو شکوندم که اینقدر گرفتاری و مشکلات سخت تموم نشدنی سر راهم سبز میشن !
فقط میدونم صبری که اعصاب و روح و روان آدمو درگیر کنه ، بدرد نمیخوره و منم صبور نیستم ..
دیشب با خدا که درددل میکردم ، گفتم بخاطر دخترک و پاکی و معصومیتش کمکم کن نه خودم که ...
- ۰۳/۱۱/۰۷
گاهی خدا بعضی ها رو تو سختی قرار میذاره تا صبورشون کنه... چون تا صبور نشی باهات قدم بر نمیداره... به قول بچه مسلمون ها انالله مع الصابرین :)