نرمال
فکر میکردم فقط خودم دورمو خلوت کردم و زیاد با دوستان دوران جوانی در ارتباط نیستم ! نگو همون دوستانی که نصف و نیمه باخبرم ازشون ، بدتر از منن و اونا با هیچکس دیگه در ارتباط نیستن ! ینی هیچکسا !!!!!
بعد من حداقل یه چت و گفتگوی کوتاه دارم ، یا اگه عزیزی از دست بدن که میشناختم ، حتما مراسمشون شرکت میکنم یا پیامی چیزی میدم ! ولی بقیه همونو هم انجام نمیدن ! اصلا انگار دفترش بسته شده برا همیشه !
هیچ دلیل خاصی هم نداره. نه قهری ، نه حرفی نه چیزی ! انگار که قهر و آشتی هم زمان خاص خودشو داره و مربوط به همون اوایل دوران بچگی تا جوانیه!
از یه سنی به بعد آدما خودبخود بخاطر شرایط زندگی و هدفهای مهمتر و دغدغه های بیشتر و .. و ... نوع روابطشون با اطرافیان تغییر میکنه .
خلاصه امروز فهمیدم من فقط از نظر خانواده خودم نرمال نیستم چون منزوی شدم ! ، در حالیکه کاملا رفتارم عادی بوده و چیز غیر طبیعی وجود نداره!
در واقع این خانواده من هستن که با بقیه فرق دارن چون هنوز همه چیشون سرجاشه ! و حتی روابط اجتماعیشون بیشتر هم شده ! برا همینه که منو نمیفهمن و تازه ناراحتم هستن !
چه خوب که تراپیستم درکم میکنه همیشه و میگه آرامش خودت مهمتره ، وگرنه همیشه این عذاب وجدانو با خودم حمل میکردم که چقدر بده من دیگه زیاد اجتماعی نیستم !
امروز تشییع داداش صمیمی ترین دوست دوران دانشگاهم بود ، دوستی که سالهاست از ایران رفته و تمام گفتگو و تماس ما محدود شده به پیامهای کوتاه گاهگاهی و نهایتا تبریک تولد همدیگه !
و حالا من بعد از چندین سال تو همچین شرایطی به دیدنش رفتم و توی مراسم شرکت کردم .
ولی دیگه هیچکدوم از همون اکیپ خیلی خیلی صمیمی و خواهرانه نیومدن. حتی پیام تسلیت هم نفرستادن .. به همین راحتی !
این دوستمم گلایه نکرد .. خیلی عادی برخورد کرد و همه چیز نرمال بود .. البته بجز بی تابی های خیلی خیلی زیادش واسه برادرش ... واسه تمام سالهای دوری و ...
آره .. دنیا همینقدر عجیب و غیرقابل پیش بینیه . با آدمهایی که خواسته ناخواسته با این چرخ گردون زندگی میچرخن ، شاد میشن ، غمگین میشن ، ضعیف میشن ، قوی میشن و حتی تغییر میکنن !
- ۰۳/۱۲/۰۲
کاش،منم خواهری داشتم که واسم بی تابی می کرد