حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

نمونه برداری

پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۴، ۰۲:۵۵ ب.ظ

- حدسم درست بود . امروز اولین مکالمه من و آبجی خارج از فعالیت کاری بود ، خب ... کم نبود طعنه و حرف دیگه خخ 

مثلا می‌گفت شوهرم تیکه انداخته که خانوادت ولت کردن نمیان حتی بهت سر بزنن ! 

این حرف آبجی ینی که درست میگه شما منو تنها گذاشتید و با کاراتون اجازه میدید که اون اذیتم کنه ! 

خب .. من جواب داشتم ولی نگفتم . 

فقط گفتم شما نبودید وگرنه فلانی ( همسرم ) که از خداشه بیایم خونتون ! 

دیگه نگفتم بابا خودت همیشه میگی من آمادگی مهمون ندارم . من چون سرم شلوغه وقت مهمونداری و این حرفا رو ندارم . 

و یا اینکه چرا فلانیها ( اقوام شوهرش ) درک نمیکنن من شاغلم ، هی میان خونه ما و منو گرفتار میکنن ! 

اصلا تا دیروز میگفتی خانواده خودم خیلی با درک هستن که چند ساله واسه اینکه من اذیت نشم نمیان ! الان داری همینو میکوبی تو سرم ؟! خخ خنده واقعا ! 

آبجیه دیگه .. جدیدا حرفاشو اینجوری میزنه ، چه میشه کرد ! 

بهرحال از اونجایی که آمادگی داشتم زیاد ناراحت نشدم . چندتا چیز دیگه هم گفت که مهم نیست . 

باید روی ظرفیتم کار کنم . 

خداروشکر امروزم راضی بودم از خودم . چون حتی اگه با حرفشم مخالف بودم ، چیزی نمیگفتم . 

مثلا یکی از افراد فامیلمونو داشت قضاوت میکرد که خب تا این حد که اون می‌گفت اشتباه نکرده ! 

ولی من فقط سکوت کردم و گوش دادم . 

چی بگم .. خودش می‌دونه . اینبار دستشو باز میذارم تا تهش بره .( قبلا سعی میکردم قانعش کنم که درست متوجه نشده و چیزایی که میدونستم رو بهش میگفتم . بعدم ازش میخواستم بزرگش نکنه . که خب اشتباه میکردم  ) 

فردا روزی هم اگه اختلاف پیش اومد ، دخالت نمیکنم . ( احتمالا دلخوری پیش میاد) 

 

----------------------------------------

 

- دیروز از لکه های روی بدن مادربزرگ نمونه برداری کردن ، گویا خیلی ترسیده بوده خودشم طفلی . از خاله زری خواسته بوده تنهاش نذاره تو اتاق ! ( اونم مادربزرگ قوی و مغرور من ! ) 

گفتن جوابش سه هفته دیگه میاد . 

آزمایش چکاپ کامل هم داده که چند روز دیگه جوابش آماده میشه . 

توکل بخدا .. 

انشالله که فقط بیماری خود ایمنی باشه و سرطان درست نباشه . 

به خاله و دایی کوچیکه گفتیم هروقت شما نتونستید همراهش باشید ، بگید ما میایم . 

توی گروه فامیلی (نزدیکان درجه یک )  هم کم کم در موردش گفتیم که بقیه یهو شوکه نشن ، مخصوصا دخترخاله کوچیکه و مادرش خاله جان ( خواهر مادربزرگ) 

چون اگه بیخبر اون زخما رو ببینن هول میکنن ! 

 

 

- عروس جدید خانواده همسر ، شماره مو از مادرشوهرش گرفته ، بهم پیام میده گاهی . بامزه ست smiley

دختر خوبیه 

 

----------------------------------- 

 

پ.ن 

- ترجیح میدم فعلا پستهای مربوط به آبجی تو صفحه اصلی نباشه . حس خوب بهم نامیده که تا وب باز کنم چشمم بیفته بهشون . 

 

 

 

 

 

 

  • ساره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی