دوباره
خواهر میگه بیا آموزش مجازی هم خودت تدریس کن .
میگه بهم گفتن اونروز خواهرت خیلی خوب آموزش داده و میخوایم باهاش در ارتباط باشیم که واسه رفع اشکال کمکمون کنه .
میگه نمیخوام سمیرا (شاگردش ) بذارم جای تو و اون نمیتونه هندل کنه . تو صبورتر و دلسوزتری و قدرت مدیریتت هم خوبه . ولی سمیرا نه مهارت داره نه از پس آموزش مجازی و مدیریت گروه برمیاد !
نمیدونم چه جوابی بدم .
اصلا تمایلی ندارم بیشتر از این همکاری کنم .
ولی دلم میسوزه ، وجدانم اجازه نمیده دست تنها ش بذارم .
میگه اون روز تو کارگاه بخاطر کم کاری مدیر سالن چند میلیون ضرر کردم . ( راست میگه خدمات دهی اصلا خوب نبود ) شاگردامم نصف شرح وظایفی که داده بودم ، پیاده نکردن ! این دو روزه همش دارم گریه میکنم .
سکوت میکنم .
حرفی ندارم بزنم .
میگه بیا اینو دست بگیر که حداقل یکی از کارام به نتیجه برسه . بعدش کاری باهات ندارم .
میگم من سردردام همیشگیه خودت میدونی (تمام این دو روز درد کشیدم ) نمیتونم جوابگوی اون حجم از هنرجوها باشم .
میگه وقت تعیین کن .
شخصی جواب نده و فقط تو گروه رفع اشکال کن .
هیچی دیگه ..
گفتم بهم فرصت بده . نمیخوام با خط اصلیم باشم حداقل اینطوری بهتر میتونم تفکیک کنم تماسهامو .
میگه باشه .
و حالا دوباره منم و ...
پ.ن
- بخدا ناز نمیکنم ، واقعا نمیخوام این فعالیت رو انجام بدم . چرا هیچکی جایگزین نمیشه آخه !
- ۰۴/۰۲/۱۵