حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

دوباره

يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۲:۰۹ ب.ظ

خواهر میگه بیا آموزش مجازی هم خودت تدریس کن . 

میگه بهم گفتن اونروز خواهرت خیلی خوب آموزش داده و می‌خوایم باهاش در ارتباط باشیم  که واسه رفع اشکال کمکمون کنه . 

میگه نمیخوام سمیرا (شاگردش ) بذارم جای تو و اون نمیتونه هندل کنه . تو صبورتر و دلسوزتری و قدرت مدیریتت هم خوبه . ولی سمیرا نه مهارت داره نه از پس آموزش مجازی و مدیریت گروه برمیاد ! 

نمی‌دونم چه جوابی بدم ‌. 

اصلا تمایلی ندارم بیشتر از این همکاری کنم . 

ولی دلم میسوزه ، وجدانم اجازه نمیده دست تنها ش بذارم . 

میگه اون روز تو کارگاه بخاطر کم کاری مدیر سالن چند میلیون ضرر کردم . ( راست میگه خدمات دهی اصلا خوب نبود ) شاگردامم نصف شرح وظایفی که داده بودم ، پیاده نکردن !  این دو روزه همش دارم گریه میکنم . 

سکوت میکنم . 

حرفی ندارم بزنم . 

میگه بیا اینو دست بگیر که حداقل یکی از کارام به نتیجه برسه . بعدش کاری باهات ندارم . 

میگم من سردردام همیشگیه خودت میدونی (تمام این دو روز درد کشیدم ) نمیتونم جوابگوی اون حجم از هنرجوها باشم . 

میگه وقت تعیین کن . 

شخصی جواب نده ‌و فقط تو گروه رفع اشکال کن . 

هیچی دیگه .. 

گفتم بهم فرصت بده . نمیخوام با خط اصلیم باشم حداقل اینطوری بهتر میتونم تفکیک کنم تماسهامو .

میگه باشه . 

 

و حالا دوباره منم و ... 

 

 

پ.ن 

- بخدا ناز نمیکنم ، واقعا نمیخوام این فعالیت رو انجام بدم . چرا هیچکی جایگزین نمیشه آخه ! 

  • ساره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی