حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

ما و خانواده

پنجشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۲۷ ق.ظ

- به همسر میگم برنامه ت چیه واسه شب ؟

میگه باور می‌کنی دلم نمی‌خواد بریم خونه مادرم اینا ؟ 

میگم بهرحال مامانت زنگ میزنه و دعوت می‌کنه . 

میگه می‌دونم ، ولی خیلی ناراحتم بابت رفتار خواهرم و مخصوصا شوهرش . هرچی فکر میکنم میبینم نباید به خودش اجازه میداد بخاطر دیر و زود شدن شام اینطوری به ما بی احترامی کنه ، تو خونه بابای من نشسته بعد همیشه طلبکارمونم هست ! ( من کنار مادر همسر بودم و متوجه نشدم ولی گویا پیمان هم اونطرف خیلی بدخلقی کرده بوده جلوی همسر ) 

 

اینکه میریم یا نه رو نمی‌دونم . فقط می‌دونم همسرم دو روز دیگه فراموش می‌کنه و این چرخه همیشه تکرار شدنیه . 

واسه همین بسنده میکنم به همون چند تا واکنش خودم در موقعیت خاص . 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

ـ خواهر امروزم رفت همایش یکی دو روزه توی شهر دیگه ..‌

دیروز که داشت با ذوق از برنامه هاش حرف میزد ، به این فکر میکردم چرا دیگه من مثل سابق پا به پاش ذوق نمیکنم و در حد جواب کوتاه حرفاشو تایید میکنم ؟! 

و فهمیدم مشکل من کار و فعالیت اون نیست ، اینکه ذوق ندارم بخاطر اینه که انگاری دلم هنوز باهاش صاف نشده . 

ته دلم خیلی خیلی دلگیرم ازش . 

از خدا می‌خوام کمکم کنه تا بتونم از این مرحله هم عبور کنم و روزی برسه که واقعا و قلبا بگذرم از همه چی ‌و بتونم با شرایط جدید بهتر و بیشتر کنار بیام . 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • ساره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی