حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

مادربزرگ

شنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ۰۲:۴۷ ب.ظ

اولین دوره تزریق داروی مامانبزرگمه تو بیمارستان ، ۲۴ ساعت باید بمونه تا دارو کم‌کم وارد بدنش بشه . مامانم از صبح پیشش بود . دیگه من اومدم مامانو فرستادم خونه استراحت کنه تا شب بتونه بیادش دوباره . 

مامانبزرگ از استرس دو روزه درست نخوابیده و گویا کل دیشبو هم بیدار بوده . این زن ، تو همه چی قوی هست الا دکتر و بیمارستان ! 

البته حقم داره بنده خدا . کم خاطره نداره از این محیط .. 

خود منم از وقتی راه افتادم در تمام طول مسیر،  تمام خاطرات خاله زینبم زنده شده بود واسم . همش احساس میکردم عزیز مهربونم تو بیمارستان منتظرمه .. 

هیییییییییی ..  

بگذریم ..

خلاصه که چند دقیقه ای میشه مامانبزرگ چشماشو بسته .. خدا کنه خوابش ببره .. 

  • ساره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی