این ایام
- مامان اینا بخاطر جنگ ، همون روزای اول ، سفرشونو نیمه کاره تمام کردن و برگشتن..
خدا میدونه چی کشیدیم اون موقع تا برسن شهرمون .
ـــــــــــــــــــــــ
ـ این مدت با اینکه وبم وصل بود ولی دستم به قلم نمیرفت ، فریز شده بودم یه جورایی .. الانم نیاز به نوشتن وادارم کرد که بشینم پای نت .
انشالله که حال همه دوستانم خوب باشه و کسی خدای نکرده آسیب ندیده باشه .
شهر ما هم جزء شهرهای درگیر هست . و اضطراب و استرس سایه نحسشو حسابی انداخته روی سرمون .
از روز شروع جنگ تا بحال ، شبی نبوده که خواب راحت بچشمم بیاد . خصوصا اینکه ما تقریبا نزدیک به مناطق درگیری هستیم و وقت و بی وقت شاهد رفت و آمد موشک و پدافند و پهبادیم ..
خلاصه که خدا خودش حافظ و نگه دار همه مردم سرزمینم باشه ..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- جواب ام آر آی اومد و به پزشک نشون دادم ، گفت یه کیست توی سرته که باعث سردردهات شده ، الانم چون بزرگ شده دردهات بیشتر شده.
گفت فعلا درمان دارویی شروع میکنیم که به احتمال خیلی زیاد جواب میده و باعث کاهش درد و فشار توی سرت میشه .
بین داروها آرامبخش هم داده و تاکید زیاد کرده روی بهتر شدن خواب شب !!!!!
چیزی که الان اصلا ندارم !!
در مورد کمرم هم گفت دیسک و پارگی داری ولی شدید نیست ، داروشم فقط استراحته و کم کردن فشار روی کمر !
در مورد سرم ، مامان میگه همون موقع که سی تی هم دادی دکتر بهت گفت کیست داری و به سری توصیه ها کرده بوده !
ولی من اصلا یادم نمیاد !
فقط یادمه سه چهار سال تمام هرروز و هرشب باید به عالمه دارو میخوردم واسه اینکه سردرد نگیرم که به معنای واقعی از زندگی عادی خارج شده بودم اون روزا ، بس که خواب آور بودن همه شون !
تازه هر از گاهی هم دوزشون بالاتر میرفت !
خوب که نمیشدم هیچ وقت ، فقط حملات شدید نداشتم دیگه ..
ولی همیشه گیج و منگ و بیحال بودم ..
واسه همین تا باردار شدم همشونو گذاشتم کنار ..
فکر میکردم میتونم با یه مسکن حلش کنم !!!
که نشد ..
و رسید به اینجا ..
ولی به این دکتر جدید گفتم تا جایی که میتونه داروی خواب آور واسم تجویز نکنه ، چون فرزندی دارم که نیاز به مراقبت ، کمک و همراهی داره بهرحال.. .
قبول کرد و به همون آرامبخش شبانه کفایت کرد . ( بجز مسکن هایی که هرروز باید بخورم ) گفت در هر حال باید چند ساعتی بدنت ریلکس باشه تا از فشار سرت کم بشه . و نمیشه دیگه اینو ننویسم .
باز خدا خیرش بده ..
حداقل مزایای خوردن این دارو اینه که اگه شبا بخاطر جنگ خواب نداشته باشم ، حداقل در طول روز کمتر دچار حملات شدید میگرنی میشم . و این خیلی خوبه برای من .
تا ببینیم چی پیش میاد و خدا چی میخواد .
اگه زنده بودم که میام مینویسم اگه هم خبری نشد ازم ینی که حلالم کنید ..
راستی تصمیم گرفتم آرشیو وبمو پاک کنم . پستهای جدید مو هم ثبت موقت بزنم .
نمیخوام بعد خودم وبی در کار باشه
- ۰۴/۰۴/۰۲
خدا بهتون سلامتی کامل بده مشخصه خانوم صبور و متینی هستین
جنگ هم به خیر میشه