حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

تبعیض

چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۴۵ ب.ظ

_ دایی و زندایی با هم بحثشون شده بود ، بین خودشون بود ولی .. 

ولی بدبختانه یه عده شنیده بودن! 

و این شد بهانه ای برای تلافی اقوام شوهر !! 

همون داستان همیشگی جایگاه عروس و خانواده شوهر ! 

عزیزانم هستن ، جونمم براشون میدم . ولی حق نمیدم اینطوری زندایی بیچارمو قضاوت کنن! بس که زن خوب و مهربونیه .

نمی‌دونم چی میشه که با دیدن یه اشتباه یا رفتاری که طبق میلمون نیست ، یهو ناجوانمردانه تمام خوبی‌های طرف مقابل از یادمون میره و شروع به قضاوت میکنیم ؟! 

از این ماجرا یکی دو هفته گذشته ، ولی ملت ول کن نیستن . عمیقأ عمیقأ ناراحتم . 

در حد توانم سعی کردم کمک کنم به زندایی و البته نه به روش چند ماه قبل ! 

اینبار رودرروی فامیل خودم نایستادم . فقط شنیدم و بعدم آرومشون کردم . 

ولی بعد ، از بقیه بزرگ‌ترهای بی طرف کمک خواستم که وساطتت کنن تا داستان کشدار نشه . تا بیخیال دعوای زن و شوهری ( که به ما مربوط نیست ) بشن و از کاه هم کوه نسازن. خدا کنه که ختم بخیر بشه .

میدونید .. 

اشتباه کردم فکر کردم فامیل خودم بی حاشیه ان ... اون مال زمانی بود که خاله زینب قشنگم بود ... عزیز مهربونم با رفتنش تمام قشنگیها رو با خودش برد . 

اگه بود ، خیلی خوب این قائله رو میخوابوند.. حتی اگه به قیمت حرف خوردن (شنیدن) خودش میشد . 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

ـ دوباره خواهر همسر سر لج افتاده ، تیکه و طعنه میندازه ، بد حرف میزنه ، تو جمع ضایعمون می‌کنه و ... 

البته اینبار بیشتر با من ! 

چرا ؟! 

 چون آخر هفته من و همسر بجای رفتن سرمزار پدر شوهر ، مزار آقابزرگ رو انتخاب کردیم . چون حوصله حجم شلوغی اونطرف رو نداشتیم ( شوهر عمه هم پیش پدر شوهر هست ) و اصلا قراری با کسی نذاشته بودیم که کدوم طرف بریم !! که لج کرده باشیم یا تبعیض قائل بشیم و خودشیرینی ای در کار باشه ! 

خودمون دوتا با هم مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم به روز خلوت بریم به پدر شوهر سر بزنیم . 

چندروز قبلشم که مراسم سی ام شوهر عمه بود و همسر اینا شرکت کرده بودن . دلیلی نداشت دوباره برگردیم تو شلوغی که حتی فرصت فاتحه خوندن هم نداشته باشیم ! 

دلیل دیگه اینکه همون شب خونه مادربزرگ همسر ، وقتی برای چندمین بار نفس کوچولو قهر و گریه راه انداخت ، خواهر همسر و شوهرش ناراحت شدن که ما ینی من دخالت نمیکنم و از دخترک نمیخوام باهاش بازی کنه !!!!! 

در حالیکه خبر نداشتن دخترکم و ریحانه داشتن بازی می‌کردن باهاش اما چون سامان کوچولو شیطنت میکرد بینشون ، دخترک رفت بیرون تا از مغازه سرکوچه توپ بخره بلکه چهارنفری سرگرم بشن و سامان کوچولو هم آروم بگیره . 

برداشت خواهر همسر این بوده که دخترک اصلا اهمیتی به نفس نداده ، چون ریحانه اونجا بوده !!! و اونقدر ناراحت شدن که همون موقع نفس رو بغل کردن ، خداحافظی کردن و رفتن ! 

بی اونکه دخترکمو با توپ ببینن!! 

جدا از اینکه سرگرم کردن نفس وظیفه دخترک نیست ، حقیقتا خودمم حوصله توضیح دادن و توجیه کردن ندارم . 

وقتی یکی دنبال بهانه هست دیگه هست .. اگه بخوام واسه هرچیزی دلیل بیارم که نمیشه !

دلیلم بیاریم البته فایده ای نداره !!

همین شلوغی سمت مزار پدرشوهر ، وقتی فهمیدن ما به این خاطر نیومدیم ، بیشتر ناراحت شدن!!  جلوی همه کلی متلک بارونمون کردن !! 

چرا واقعا ؟!  چون طبق میل اونا رفتار نکردیم باید بازخواست بشیم ؟! 

بخدا نمیفهممشون ...

خودمو آواره کردم که داستان های اون خونه تکرار نشه ، الان دوباره دارم گرفتار میشم که !!!!

بابا ما داریم زندگی خودمونو میکنیم . با هیچکسم سرلج نداریم ! 

بیخیالمون شید توروخدا .. 

اینکه داماد خانواده دوست نداره با آقامحمود گرم بگیره ، ربطی به روابط ما با هم نداره! 

که حتی همون شوخی و خنده هامون با هم ( من و فاطمه و همسر و آقامحمود)   ناراحتش کنه ! 

( اینم اضافه کنید به دلایل دلخور شدن خواهر همسر ) 

اصلا شاید دلیل دارم واسه اینکارم و لازمه به شوخی و خنده یه سری حرفا زده بشه . حرفایی که هییییچ ربطی به زندگی و موقعیت و شخصیت خواهر شوهر اینا نداره و اصلا پای اونا وسط نیست !!!!!

 

ــــــــــــــــــــــــــــــ

 

ـ جدیدا کم تحمل تر شدم و با کوچکترین مسئله ای بحثم میشه با همسر . 

از بس کار خودشو می‌کنه ، از بس بی توجهی می‌کنه به مسایل مهم زندگیمون . 

مثلاً فصل شروع مدارس نزدیکه و همسر اصلا واسش مهم نیست هزینه های زیادی در راه داریم . 

خب طبیعیه نگران باشم ، شور بزنم ، حرص بخورم وقتی ببینم میخواد قرار چند روزه واسه باغ بذاره !  در حالیکه تمام درآمد ما وابسته به کار روزانه ست !! 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • ساره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی