حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

بیمار

سه شنبه, ۲ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۴۵ ق.ظ

خواهر همسر رسماً بیماره! 

و باور دارم شدیداً دکتر لازمه ( روانشناس و روانپزشک) 

اعتراف هم میکنم پشیمون شدم از اینکه ازش بابت بی توجهی کردن معذرت خواستم و قول دادم هواشو داشته باشم .

بی توجهی کردن از دید من دنیا دنیا با بی توجهی دیدن از دید اون و همسرش متفاوته ! چیزی که اونا می‌خوان اجبار برای طبق میل اونا رفتار کردن هست و نه انتخاب و تصمیم بالغانه از طرف ما  !!!

و باز اعتراف میکنم خودمم شدیداً تراپیست لازم شدم ، از بس که در این مدت تحت فشار روحی این زوج و دختر نیم وجبیشون قرار گرفتم و قرار گرفتیم ! 

همسر بدتر از منه حتی ! و خیلی خیلی ناراحت ! 

دخترکم هم نابود شد  !  در امان نبود اصلا ... وای از نفس ... وای از نفس !! 

و متاسفانه وای از توقع و انتظار بیجای پدر و مادر نفس نسبت به بقیه !!! که بدبختانه دارن این بچه رو هم مثل خودشون بار میارن !! 

بدبین نسبت به همه ، پر توقع و خودخواه ... !! 

 

 

 

  • ساره

نظرات (۱)

سلام رهاجان

خوبی عزیزم؟

سال جدید تحصیلی دخترگلت مبارکا باشه.

ایشالا به زودی سهم ارث هایی هم که در پست های اخیر گفتی مسائلش حل بشه و به امید خدا بتونید خونه مدنظرتون رو بخرید و از مستاجری هم راحت بشید.

در مورد این پستت نمیشه کمی از این خانواده سمی فاصله بگیرید؟ روابطتون رو نمیشه کمرنگ کنید؟

حالا شاید درست نباشه ولی من وقتی تحت فشار آدما و دخالت و تحمیل نظر و اینا قرار میگیرم راهکارم کمرنگ کردن روابطه. سعی میکنم کمتر ببینمشون تا خودشون رو جمع کنند کمی.

ولی خب اینطور که شما میگی کمتر هم ببینیدشون یه جور دیگه لابد گلایه میکنن و چالش میشه.

کاش میشد برن همون شهری که بودن راحت بذارن شمارو.

پاسخ:
ممنونم عزیزم ، واقعا بزرگ شدن بچه ها عجیب دلنشینه 🙂
برا ارث واقعا دعا کن ، یه حرکتایی شروع شده خداروشکر ولی حالا حالاها گرفتاری داره ، فکر میکنم تا چند سال آینده هم خبری نباشه ☹️
خواهری من از خدامه دور بمونم ولی نمیشه ، همونطوری که میگی بازم حاشیه ساز میشه . کسی که ذهن بیمار داره و به همه چی بدبینه ، هیچ چیز رو منطقی نمی‌بینه که بخوای حالیش کنی داره اشتباه می‌کنه ! اصلا نه ! من حتی راضیم که بدون هیچ حاشیه ای ، بهانه ای ، دردسری فقط دور باشم و سرم به کار خودم باشه . ولی همینم نمیشه . مادرشوهرم نمیذاره و به زور ما رو میکشونه اونطرف ! 
این آزارم میده ، اصلا روح و روانم به فنا رفته از دست این خانواده 😭
الان تنها نقطه امیدم شروع مدارس هست و بهانه های سرماخوردگی که باعث میشه این موقع سال اونا هم رعایت کنن و کمتر رفت و آمد کنیم . وگرنه هیچ جوره نمیتونم دور بمونم . 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی