حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

گره سخت

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۴۰۴، ۰۶:۴۳ ب.ظ

دخترخاله داره جمع می‌کنه بره ... بیخبر ... یهویی .. نابالغانه ... 

هنوز نرفته ولی مقدماتشو آماده کرده .. 

و من ناراحتم . 

گره ای که میشد با دست باز کرد ، رسیده به دندون !!  ... که بازم نمیشه متاسفانه! 

به دو دلیل .. 

اول وضعیت جسمی خودش که تاب تحمل شرایط سخت رو نداره. 

دوم تعصب بیش از حد خانواده که بجای تسکین فقط شده عامل تحریک بیشتر این دختر !! 

بخدا که میشد بهتر هم حلش کرد . بخدا که این دختر فقط نیاز به تزریق آرامش داشت برای تلاش بیشتر . 

حرفی ندارم بهش بزنم . بهشون بزنم ... 

اما اونقدر روی دلم سنگینی می‌کرد که مجبور شدم اینجا بنویسم sad

روزی رو میبینم که همه کنار کشیدن و این دختر تنها مونده با یه عالمه پشیمونی که کاش جوگیر نمی‌شدم !! کاش راههای دیگه رو هم امتحان میکردم ... و ... و ... 

روزی رو میبینم که یواشکی بهم پیام بده دلش تنگه ... حالش بده و ... ومن هیچ جوابی نداشته باشم بهش بدم . 

خدا کنه حداقل جسمش تاب بیاره در برابر آینده ی پیش رو ... 

اونم با این مرد مغرور و لجباز ... که قطعا کارو سخت تر می‌کنه . 

ای کاش خاله زینبم بود ... 

شوهر دخترخاله فقط با اون حرف میزد و خاله هم خیلی خوب قلقشو بلد بود .. 

اگه بود مطمئنم حتی برای جدایی هم ، همه چیز رو با آرامش حل میکرد . ( زیاد از اینکارا میکرد ، اختلافات رو به حداقل میرسوند و تموم میکرد ) 

نمی‌دونم حکمت بردنش چی بود ... فقط می‌دونم امین‌ترین و گره گشاترین فرد یه خانواده ، فامیل ، محله و حتی یه شهرک رو از دست دادیم و جایگزینی هم واسش پیدا نمیشه crying

نگرانم و کاری هم از دستم بر نمیاد .. 

 

  • ساره

نظرات (۳)

  خدایا توبه 

ولی بی انصافی نبود خاله زینب رو بردی؟

پاسخ:
سوال ماها هم همیشه همینه 😔

بچه داره دخترخاله؟

شاید واقعا خیلی از نظر جسمی تحملش تموم شده. نمیشه بهش بگی یکی دوماهی رو به شکل فاصله و تجدید قوا بهش نگاه کنه تا کمی حالش بهتر بشه و بتونه تصمیم درست تری بگیره؟:(

پاسخ:
آره بچه هم داره متاسفانه. 
میدونی جسمش تاب نیاورد چون مدام تک تک حرفای شوهرشو برد و می‌بره پیش خانوادش و اونا رو عصبی کرد و می‌کنه ، معلومه که بازخورد منفی میگیره و حالش بدتر میشه  . 
خدا رحمت کنه خاله زینبمو ، اون موقع می‌گفت شوهر دخترخاله حساسه ولی مردونه ست رفتارش ، لوطیه ، غرور داره و اتفاقا منطقیه . هروقتم دخترخاله ازش شکایت میکرد ، خاله در جوابش می‌گفت اگه بد بود ، خودش پیش قدم نمیشد و سراغ واسطه نمیومد واسه حل مشکلش . یا به حرف من گوش نمی‌داد . می‌گفت تو داری ناپختگی می‌کنی و بعضی وقتا حتی حق هم با تو باشه ، خودت خرابش می‌کنی . 
چی بگم ...  
مرضیه جان اوضاع آشفته تر از این حرفاست . این دوتا دقیقا رسیدن به لبه تیغ ! 
برا همین میگم کاش خاله زینب بود . اگه بود حتما جَو رو آروم میکرد و حداقل اگه میخواست به جدایی هم بکشه ، با کمترین اختلاف ، این اتفاق میفتاد. 
نگرانی من از بحران و اختلاف پیش رو هست و توان کم جسمی دخترخاله . 
خدا بخیر کنه . 

امیدوارم روح مهربونش از اون دنیا براشون دعا کنه که قطعا میکنه:(((

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی