حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

۱ مطلب در آذر ۱۴۰۴ ثبت شده است

همیشه تمام سعی ام این بوده که به کسی آزار نرسونم و سرم به زندگی خودم گرم باشه . 

کمک کردن ، مهربونی و محبت رو هم در حد توانم انجام میدم . گاهی وظیفه ست و راه فراری نیست ، گاهی هم کاملا قلبی و دلی . 

اون بخش وظیفه و اجبار ، شاید اذیتم کنه ولی بخش دیگه ش اونقدر حالمو خوب می‌کنه که حاضرم تمام خستگیهاشو به جون بخرم . 

من شاید آدم خوبی نباشم . شاید نتونم اونطور که باید مهربون باشم . 

ولی عمیقأ محبت و مهربونی رو دوست دارم. اونقدر که آرزوی بزرگمه که تا زنده ام تو همین مسیر به کمال برسم . 

گرچه می‌دونم نمیشه و بخاطر نقص و عیبهام ممکنه محقق نشه . ولی نمیخوام همون رویای داشتنشو هم از دست بدم . چون فکر کردن بهش حالمو خوب می‌کنه . 

آرامش داشتن و مهربونی و محبت ، بهترین ایده آل من تو زندگیه . 

و برای داشتن همه اینا مدیون لطف و فضل و کرم خدا هستم .

خدایی که با واسطه های نورانیش تمام زندگیمو زیر و رو کرد و عشق واقعی رو در وجودم کاشت . 

در تمام طول وب نویسیم اینو نگفتم که چطور زندگی من به قبل و بعد ثبت محبت خدا و واسطه های نورانیش در دلم تقسیم شد . 

چون هربار خواستم بنویسم نشد ، نتونستم  .. 

نزدیکانم تغییرات رفتاری. اعتقادی منو از ۲۰ سالگی متوجه شدن و خیلی خوب میتونن شهادت بدن چطور این ساره از این رو به اون رو شد ! 

ولی حتی همونا هم کامل نمیدونن چی شد و چطور شد . کلیت رو همه دیدن که درست هم دیدن . ولی جزییات رو .... 

چون نگفتم ، نتونستم بگم . 

الانم بزرگترین ترسم دور شدن از راهیه که خودم انتخاب کردم . 

بزرگترین ترسم شعار زدگی خودمه و تفاوت در ظاهر و باطن . 

برای همین زیاد اعتقاداتم ، ارادتم و عشقمو توی دنیای بیرون بروز نمیدم .. استوری و پست زیاد نمی‌ذارم و در دل خودم نگه میدارم . 

ولی مناسبت‌های مهم رو نه ! نمیتونم نذارم !

قلبم و روحم گرفتاره ...

در حد اسم و رسم و مناسبت استوری میذارم... و نه بیشتر ..

ولی ..

گاهی دلم رنجور میشه ..

از دین زده ها ..

از اونایی که هنوز عشق و نور رو تجربه نکردن و نظام حاکم هم باعث شده دلزده تر بشن !!

که شبی مثل امشب برای گذاشتن استوری شهادت بانوی فاطمه زهرا ، نصیحتم کنن و من باب دلسوزی تمام اعتقاداتمو نفی کنن!!! 

در حالیکه هییییچ وقت سعی نکردم دخالت کنم و نظر بدم در مورد باورهاشون .. 

در حالیکه دارم راه خودمو میرم و خیلی خوب می‌دونم بالاخره همین راه هم در حد توانم جواب میده برای معرفی دین واقعی .. . 

آره دلم میگیره .. خیلی .. 

وقتی پیامشونو میخونم که ریپلای زدن ، مکث میکنم .. دوباره استوری خودمو نگاه میکنم ، اسم بانو رو میخونم و بهش میگم چرا ؟؟!!!!  

آیا در تاریخ جایی نوشته تو نامهربان بودی ؟! بد بودی ؟!  cryingcrying

همون تاریخی که از کوروش کبیر میگه ، از تو هم میگه .. 

کاری به تعصب آدما ندارم و اگه از تو خوندم و تحقیق کردم ، از اونم خوندم ... پیامبر بوده یا پادشاه ... و یا هردو با هم .. هرچه بوده خوب بوده .. خوبی کرده .. پس دلیلی نداره انکارش کنم ... 

ولی چرا باید تفکیک کرد ؟ جدا کرد ؟ گرو کشی کرد و ... ؟! 

چرا باید بخاطر اثبات خوب بودن یکی و بد بودن یکی دیگه ، با هم درگیر بشیم ؟! 

درسته که درگیر نمیشم ، ولی دلگیر میشم .. خیلی دلگیر میشم crying

 

 

 

 

 

 

  • ساره