حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

سلام خوش آمدید

۱۵ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است

شنبه صبح شد خبری از کار نشد ، ظهر شد و باز هیچی ... عصر که شد دیدم واقعا داغونم .. همسر هم که نبود .. بی صبحانه ، بی ناهار ..  همچنان مشغول کار با ماشین بود .. 

دیگه نمی‌خواستم دخترک بیشتر از این شاهد سکوت و انزوای شدید مادرش باشه .. واسه همین با یه دوست قدیمی تماس گرفتم و برنامه بیرون رفتن ریختم .. 

و یکم بعدش با دخترک راهی شدیم .. 

چقدر خوب بود .. چقدر به بهتر شدن روحیه م کمک کرد .. 

شب که برگشتیم سرشار از انرژی بودم .. 

نمیتونم بگم هنوز اون انرژی و حال خوب رو دارم ، چون اصل قضیه هنوز پابرجاست.. نه تماسی ، نه خبری ... 

اما میتونم بگم خداروشکر که دیروز در کنار یه دوست حالم بهتر شد .. خداروشکر که  اون حجم فکر و فشار و نگرانی برای چند ساعت از سرم کمتر شد ، وگرنه نابود بودم .. 

می‌دونم .. 

چاره ای جز صبر ندارم .. 

ولی سخته .. خیلی سخت .. 

 

  • ساره

ساعت نزدیک یک نیمه شبه ...

فکر و نگرانی نمیذاره بخوابم .. 

ینی میشه تا ظهر تکلیف کار همسر روشن بشه ؟! 

برام دعا کنید .. 

کاش خیرمون تو این کار باشه و درست شه..

خدایا کمکم کن .. 

 

  • ساره

وقتی مضطرب میشم ، به طرز افراطی گوشی بازی میکنم ... 

مثل الان .. 

هی با خودم میگم اگه هفته آینده خبری از کار نشه چیکار کنم ؟!

نکنه همسر دیگه دنبال کار نره !؟...

 

یا اون ماجرا ... از کی اینقدر جدی شد ؟! 

شاید بوده و من نمیدونستم !

کجا اشتباه کردم ؟! 

چرا آخه ؟!

و ... و ... 

مطالعه و ذکر و خونه داری همه موقتیه ... 

ینی تا وقتی انجام میدم آرومم .. 

ولی بازی فکری ، ذهنمو درگیر می‌کنه و حواسمو پرت .. .

واسه همینه که غرق میشم توش .. 

  • ساره
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ تیر ۰۳ ، ۱۲:۱۰
  • ساره

فاطمه پیام داده بهم و رسماً واسه عاشورا دعوتم کرده ، چندبارم تاکید کرده که منتظرتونیم و حتما بیاین . 

هنوز نمی‌دونم میریم یا نه .. 

ولی اگه رفتیم دعام کنید ..‌

دوست ندارم توی یه مشکل حل نشده باقی بمونم .. 

عذاب میکشم .. 

من نمیتونم بد رفتار کنم ، جدی باشم یا هرچیز دیگه ..  اونا هم خانواده محترمی هستن . دلم میخواد خوب ببینم همه چیو و تمام کنم این قصه رو برای همیشه .  

 

دعا کنید بتونم با خودم کنار بیام و از این مسئله هم عبور کنم .

 

 

 

  • ساره
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۳ تیر ۰۳ ، ۱۴:۳۶
  • ساره

کاش مثلا تو همین دنیا پیام خدا بدون واسطه بهم می‌رسید .. 

که بشینم و دستمو بذارم زیر چونه م و بگم خوب نیستم ... 

و اون بگه آره ... همه چیو دیدم ... همه چیو فهمیدم .. می‌دونم چقدر به آغوش امنم نیاز داری .. من کنارتم ... خودم درستش میکنم ... 

و....

درستش کنه ..‌

کاش مثل دوران مجردیم میتونستم بدون دغدغه با دوستام درددل کنم و از عمیق ترین حس های درونم حرف بزنم ..  بی اونکه از قضاوت بترسم و اونام گوش بدن و بعد با هم ریز ریز بخندیم ، چرت و پرت تحویل هم بدیم و ازش عبور کنیم ...

 

 

نمیشه ... 

از یه جایی به بعد همه چی زندگی آدم عوض میشه ..‌

حرفهایی میمونه ته دل آدم که نه می‌تونه بیرونش بریزه تا سبک شه و نه می‌تونه نگهش داره و ازش حرف نزنه !

 

و الان من اینجام .. 

چون ... 

 نمیتونم حرف بزنم .. توضیح بدم .. شرح حال بدم .. .

فقط می‌خوام قلبم ، ذهنم ، آروم بگیره .. 

خدایا کمکم کن 

 

 

  • ساره
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۱ تیر ۰۳ ، ۱۵:۴۹
  • ساره

 محل کار قبلی به همسر گفتن از نیروهای جدید راضی نیستن و دارن تلاش میکنن بالادستیا رو قانع کنن که حداقل همسر و همکارش برگردن. 

من که بعید می‌دونم بشه چون از اختیار اونا خارج شده ... 

ولی همسر خیلی امیدواره.. 

کار پیشنهادی فاطمه اینا هم در حد فرم پر کردن و مثلا اولویت قرار دادن همسر برای نیرو گرفتن بود ( ما حدود ۷ سال پیش متقاضی اینکار بودیم که متأسفانه نشد ) 

من خودم خیلی خیلی دلم میخواد این مورد بشه . باوجودیکه رسمی نیست ، حتی قراردادی هم نیست و امنیت شغلی نداره ، ولی عجیب به شرایط ما میخوره . 

امیدی که میگفتم همینه .. 

به لحاظ عقلانی و منطقی بدرد نمیخوره و حتی اگه بشه مشکلات خاص خودشو داره اونم با شرایط سنی همسر ، ولی نمی‌دونم چرا حسم میگه این بهتر از کار قبلی هست . 

ولی خب همینم خبری نیست و فکر بهش دلخوشیه فقط ..‌

تا خدا چی بخواد و چی پیش بیاد ... 

بعضی وقتا با خودم میگم نکنه قراره تا همیشه غصه شغل و درآمد همسرمو بخورم ؟!!!! 

چی بگم .. 

 

 

 

پ. ن

_ کارمند مجموعه ای که دخترک کلاس میره اونجا ، منشی مطب دکتر دندانپزشکم ، خانم همسایه  و .. چندتایی که الان فراموش کردم اسمشونو بیارم ، دقیقا کسایی هستن که مطمئنم اگه روابطمو بیشتر کنم باهاشون ، دوستای خوبی برای هم میشیم . 

اما خب ... نمیشه .. هم خودم فاصله رو حفظ میکنم هم اونا سرگرم کار و زندگی خودشون هستن و به سلام و علیک و لبخند راضی smiley

 

 

 

 

  • ساره

چقدر دلنشینه که ته دلت روزنه امید رو حس کنی .. 

حتی اگه دیدگاه واقع بینی احتمال منتفی شدنشو خیلی زیاد بدونه ، باز انگار دلت میخواد به همون یک‌درصد شدنه فکر کنی .. 

که شیرین و قشنگه .. 

و مثل نور به قلبت میتابه .. 

الهی امید هیچکس ناامید نشه .. 

 

 

 

  • ساره